۱۳۸۷ بهمن ۷, دوشنبه

در نظام مستقر، براندازي اتفاق نمي افتد (نقل از ر.و.ز.آ.ن.لا.ین)

عبدالله نوري در ديدار با دانشجويان دانشگاه آزاد: - دوشنبه 7 بهمن 1387 [2009.01.26]

abdollahnori.jpg

احمد سعيدي

عبدالله نوري در ديدار با جمعي از فعالان دانشجويي دانشگاه هاي آزاد، با تاکيد بر اينکه "يک نظام مستقر هيچگاه خود را متزلزل معرفي نمي کند که ممکن است در آن براندازي نرم و يا زبر اتفاق بيافتد" از مسئولين خواست با توجه به تحولات آمريکا، "نگذارند مخالفان جمهوري اسلامي در نيکي از آنان سبقت بگيرند."

نوري در اين جلسه همچنين با اشاره به لزوم "ارزيابي مسايل در زمان رخداد هر حادثه يا واقعه تاريخي" گفت: "فعالان دانشجويي و سياسي که در دوران جواني به سر مي برند بايستي همواره سعي کنند به دنبال ارزيابي صحيح و درست مسايل باشند و از مطلق انگاري و نگاه سياه و سفيد به مسايل روز و يا تاريخي، با نگرش هاي افراطي و يا تفريطي بپرهيزند و همه مسايل، به ويژه مسايل تاريخي را در ارتباط با شرايط و ويژگيهاي خاص زمان خود بررسي کنند. يکي از اشکالات جدي امروز نيز مطلق انگاري است از هر دو سو، چه مقدس انگاري مطلق و چه سياه انگاري مطلق؛ گاهي تعريف و تمجيد ها مطلق مي شود و گاه نقدها هم به گونه اي مي شود که شايد سياه تر از آن قابل تصور نباشد. توصيه مي کنم که از گذشته خود ما عبرت بگيريد، ما دچار همين مشکل بوديم از دوران مبارزه تا پس از پيروزي انقلاب، آنچه که براي ما مقدس مي شد گاهي نقد ناپذير مي گشت و آنچه را معيوب مي دانستيم چه بسا غير قابل اصلاح مي پنداشتيم."

وزير کشور دولت اصلاحات درادامه افزود: "در قضاوت ها به يکباره سي سال جمهوري اسلامي را سياه و يا سفيد جلوه ندهيم، زيرا مطلق گرايي انسان را به انحصار طلبي سوق مي دهد چون خود را صالح مطلق و نيروي مقابل را نا صالح مطلق مي پندارد. تفکر مطلق انگاري مي تواند انسان را در هاله اي از قداست قرار دهد که هر نقدي را در جهت مقابله و براندازي تفسير کند و به مرور فرد مطلق انگار را نسبت به خير خواهان خودش نيز بدبين کند و در طول زمان به حدي از وسواس برسد که با مصلحان جامعه و دلسوزان کشور به گونه اي برخورد کند که يکي پس از ديگري سکوت را بر نقد دلسوزانه ترجيح دهند. اين روحيه نقد ناپذيري به مرور هر نقدي را توطئه و در جهت براندازي مي بيند و چون قدرت را در اختيار دارد از قدرت براي سرکوب توطئه گران و براندازان خيالي بهره مي گيرد."

عبد الله نوري در بخش ديگري از سخنان خود در اين ديدار با اشاره به نتيجه انتخابات رياست جمهوري آمريکا اين جريان را "واقعه اي تاثيرگذار و قابل توجه" توصيف کرد و افزود: "جمهوري اسلامي از ابتدا از يک طرف اينگونه مي انديشيده است که مي تواند در منطقه و جهان تاثير گذار و چه بسا الگو باشد و از سوي ديگر همواره آمريکا را به عنوان خطري بزرگ براي جامعه جهاني معرفي کرده است.اينک به نظر من مسئولان کشور و نظام بايد با توجه به تحولي که در آمريکا روي داده است کاري کنند که از مخالفان خود، در جهت بسط و گسترش مباني فکري خود در سطح دنيا عقب نمانند و به تعبير معصوم، آنها در عمل به نيکي ها از شما سبقت نگيرند."

در ادامه اين جلسه عبدالله نوري انتخاب باراک اوباما را به عنوان رييس جمهور آمريکا "بخشي از يک روند تحولي در جامعه آمريکا" دانست و گفت: "تا چند دهه پيش آمريکا يکي از مراکز مهم برده داري بود به گونه اي که باند هاي قاچاق انسان سياهان را با کشتي از آفريقا به اين کشور منتقل مي کردند و به عنوان برده به فروش مي رساندند و اربابان از آنها بيگاري مي کشيدند و ارتباط آنها را با مبدأ و خانواده هايشان تا زمان مرگ قطع مي کردند. به عبارت ديگر در شرايطي که در جهان غرب مباحث دموکراسي و حقوق بشر مطرح بود و حرکتها و تحول ها و حتي انقلابها در جهت آزادي انسان و کرامت او انجام مي شد، در گوشه اي از جهان کشوري مانند آمريکا با برده داري به استثمار انسان مي پرداخت. در اين کشور پس از چندين دهه رفتار وحشيانه اي که نسبت به سياهان وجود داشت، پس از الغاي برده داري به مرور از آنچه در جهت تبعيض نژادي وجود داشت کاسته شد."

وي ادامه داد: "آمريکا از آبراهام لينکلن تا مارتين لوترکينگ و از کينگ تا اوباما مسير طولاني را طي نموده است، بزرگترين اعتصاب غيرخشونت آميز سياهان ايالات متحده به صدور بيانيه اى از سوى دادگاه عالى ايالات متحده مبنى بر حقوق مساوى سياهان و سفيدپوستان در استفاده و اشتغال در اتوبوسرانى منجر شد. مرحله به مرحله محروميت ها و ممنوعيت ها حذف شد تا امروز که شرايط در آمريکا به مرحله اي رسيده که فردي از اقليت سياه پوست، مهاجر و مسلمان زاده بتواند به عنوان ريس جمهور آمريکا و به صورت ظاهر، به عنوان مقتدرترين فرد جهان انتخاب شود و در نهادينه کردن دموکراسي گوي سبقت را از تمامي کشورهاي پيشتاز دموکراسي نيز بربايد. به تعبير رقيب انتخاباتي آقاي اوباما، انتخاب يک سياهپوست به رياست جمهوري نشانه تغييرات وسيع در طول يک قرن اخير در آمريکاست و يا به تعبيري ديگر اين انتخاب شهادت ديگري است بر اينکه حقارت‌هاي انساني دائمي نيستند."

عبدالله نوري سپس با طرح اين سئوال که "اين حادثه چه تاثيري بر نگرش مردم جهان نسبت به آمريکا مي گذارد" اظهار داشت: "من در اينجا صرفا به موضوع برابري حقوق و نهادينه شدن دموکراسي در آمريکا اشاره مي کنم و نه در ارتباط با عملکرد آمريکا در نقاط مختلف دنيا که در هر مورد بحث خود را دارد و مي تواند پسنديده و يا ناپسند باشد. همانگونه که در ارتباط با آقاي اوباما هم عملکرد آينده وي مي تواند در جهت تاييد و يا تخريب او و يا کشورش مؤثر باشد، سخن من اين است که نفس همين اتفاق چه تاثيري در ميان مردم آمريکا و نيز مردم جهان داشته است؟ بسياري از نظر سنجي ها ظرف همين چند روز بيانگر تاثيرات شگرف اين تحول تاريخي در ميان مردم جهان است. البته ممکن است گروهي معتقد باشند که آقا شما ساده ايد. اوباما هم قبل از کانديداتوري سر سپردگي خود را به محافل صهيونيستي اعلام کرده تا به او مجوز داده اند کانديدا شود و سگ زرد هم برادر شغال است، اين حرفها ممکن است در بدبينانه ترين تحليل مطرح باشد، لکن آيا مي توان منکر تاثير عظيم جهاني اين حادثه شد؟ يا ممکن است ديگري بگويد پس از تخريب گسترده چهره آمريکا در ميان جهانيان سياستمداران کار کشته آمريکايي براي بازسازي چهره آمريکا چنين کرده اند که در اين راستا مي توان انگيزه هاي متفاوتي را برشمرد و تحليل هاي گوناگوني را ارائه کرد ولي هم اکنون اين موضوع بحث من نيست، بحث بر سر تاثير گذاري اين رفتار در ميان جامعه آمريکا و ديگر جوامع جهاني است."

عبدالله نوري آنگاه با يادآوري اين نکته که "برخي پيش از برگزاري اين انتخابات مي گفتند که هسته هاي قدرت در آمريکا نمي گذارند يک سياه پوست در آمريکا رييس جمهور شود" گفت: "کشوري که مي رفت به يک کشور منفور نزد افکار عمومي جهاني بدل شود، با اين تحول به کانون توجهات افکار عمومي جهاني تبديل شده است. جمهوري اسلامي هم چنانچه مي انديشد که اين روش مي تواند داراي تاثيرات مثبتي باشد همينگونه عمل کند تا در جهت جذب قلوب داخل و خارج به سمت و سوي خود اقدام کرده باشد و نه اينکه دلسوزان ايران را هم بر نتابد و يکي پس از ديگري آنان را حذف کند."

عبد الله نوري در همين راستا افزود: "حکومت بايد در راه اين تحول گام بردارد و از ميدان دادن به جريان هاي گوناگون واهمه نداشته باشد که مثلاً اين امر ممکن است به مرور موجب براندازي شود. حکومتي که با حذف منتقدان دلسوز، داخل را هم براي خود حفظ نکند چگونه مي خواهد خارج را به خود جذب کند؟"

عبدالله نوري اين بحث را چنين ادامه داد: "در يک نظام سياسي استقرار يافته براندازي معني ندارد، تفوه به براندازي در واقع مختص سيستم هايي است که يا مستقر نيستند يا احساس استقرار نمي کنند و از اين بابت نگران اند وگرنه يک نظام مستقر هيچگاه خود را متزلزل معرفي نمي کند که ممکن است در آن براندازي نرم و يا زبر اتفاق بيافتد. "

نوري آنگاه با اشاره به اينکه "هميشه و در ارتباط با آنچه در جهان غير مسلمان و به ويژه جهان غرب در ارتباط با کرامت انساني انجام مي شد مسلمانان افتخار مي کردند که اسلام بسياري از اين موارد را در 14 قرن قبل گفته است" اين سئوال را مطرح کرد که: "حال آيا به راستي در ميان کشورهاي امروز جهان اين کشورهاي اسلامي هستند که پرچم دار دفاع از حقوق و کرامت انسان و نهادينه کردن دموکراسي هستند و يا ديگران؟ اين حکومت هاي اسلامي هستند که به شهروندان خويش با حسن ظن مي نگرند و يا ديگران؟ اين کشورهاي اسلامي هستند که خود را پاسخگو به مردم خويش مي دانند و خود را نه حاکم، که منتخب و پاسخگوي ملت مي دانند و يا غربيان به تعبير برخي از خدا بي خبر؟"

عبد الله نوري در بخشي ديگر از سخنان خود گفت: "انسان در هر دو سوي حق و باطل زياده طلب است چون هر چه تلاش مي کند باز هم احساس مي کند چيز هاي دست نيافته اي وجود دارد. انسان مي تواند تا حد «قاب قوسين او ادني» بالا رود و يا در حد «انعام بل هم اضل» پايين رود."

وي ادامه داد: "سرشت انسان اينگونه است که اگر در مسير گناه برود و طعم آن برايش لذت بخش باشد ديگر از اين مسير برنمي گردد و اين روند توقف ناپذير است همچنانکه در قرآن کريم آمده است "ثم کان عاقبة الذين اسائوا السوئ ان کذبوا بآيات الله"، در عين حال اگر انسان به خصايل نيکو مانند گسترش آزادي، عدل و قسط عشق بورزد در اين مسير گام بر مي دارد و دست هم از آن نمي کشد تا آزادي و عدالت واقعي را تا اعماق جامعه و دورافتاده ترين روستاها ببرد و همواره اين مساله دغدغه ذهني او خواهد شد. به بخيل و سخي نگاه کنيد، بخيل هر روز بر بخلش افزوده مي شود و سخاوتمند بر سخاوتش، آزاد انديش در جهت گسترش آزادي و نهادينه کردن بيشتر آن و ديکتاتور در جهت تعميق ديکتاتوري و محدود کردن آزادي و مخدوش کردن حقوق و کرامت انسان ها گام بر ميدارد. به اين دو نمونه توجه فرماييد، آقاي نلسون ماندلا که پس از 27 سال زندان و تحمل مشقات فراوان به رياست جمهوري آفريقاي جنوبي برگزيده شد، پس از يک دوره رياست جمهوري در مقابل درخواست مردم براي ادامه رياست جمهوري مي گويد مگر من چه مقدار از اين نظام طلب دارم که بار ديگر در اين پست بمانم؟ و حاضر نشد کانديدا شود و در اين سو و آنسوي جهان و به ويژه در ارتباط با آفريقا خود را موظف به فعاليت هاي بشردوستانه نمود. در مقابل، انقلابي ديگري هم به نام رابرت موگابه در زيمبابوه پس از پيروزي انقلابش زمام امور را به دست گرفت و دستاورد زمامداري او براي کشورش طبق گزارش هاي منتشر شده پس از 20 سال گسترش فقر، فساد، درد، رنج و بيماري بوده است و هنوز هم حاضر نيست از اريکه قدرت پايين بيايد و هر حرکتي در جهت برکناري و ياايجاد محدوديت در قدرت مطلقه خود را توطئه استکبار جهاني مي داند. حال در ميان اين دو، کدامين چهره در جوامع جهاني تاثير گذارتر، محبوب تر و با فضيلت تر است؟ آنچه به عنوان الگو و اسوه از مولاي متقيان آموخته ايم اين است که او مي خواست حکومت عدل را به همه انسان ها در طول تاريخ نشان دهد اگر چه خود نتواند حکومت کند. حال آيا اين رفتار را در اين زمان تنها در وجود انسان غير مسلماني همچون ماندلا بايد بيابيم؟ و آيا در جوامع اسلامي نمونه اي هر چند کوچک براي آن يافت مي شود؟ راستي اگر دلبستگي به قدرت نباشد آن همه با حقوق و کرامت انسان ها برخورد مي شود؟ انسان قدرتمندي که دلبستگي به قدرت نداشته باشد و مسئوليت الهي مردمي بر دوش او سنگيني کند براي اينکه به انحراف کشيده نشود و از قدرت خويش سوء استفاده نکند نقد را بر همه نه تنها آزاد مي گذارد که الزامي مي کند و همچون امير مؤمنان از مردم مي خواهد که به طور جد او را نقد کنند و هرگز او را همچون جباران و ديکتاتورها ندانند، چون براي او اصل، اجراي عدالت و احقاق حقوق مردم است و نه بقاء در قدرت به هر قيمت."

عبدالله نوري همچنين در بخش ديگري از سخنان خود در ديدار با اين فعالان دانشجويي نسبت به تغيير بافت دانشگاه ها ابراز نگراني کرد و گفت: "تخصيص سهميه هايي که ديگر موضوعيت ندارد به برخي افراد مشخص براساس گرايشهاي سياسي خاص موجب شبهات جدي مي شود. آيا مي توان از امکانات ملي برداشت هاي اينگونه کرد و امکانات کشور را در اختيار تعداد معدودي از افراد جامعه قرار داد؟ و آيا مي توان به قيمت کاهش سطح علمي و کيفي دانشگاه ها به دنبال تربيت نيروهايي براي اهداف خاص بود؟"

****

اینهارو اینجا میذارم تا اونهایی که نمی تونند از ف.ی.ل.ت.ر جمهوری اسلامی بگذرند بتونند اینجا این مطالب رو بخونند.

مردم عادي حامي حماس (نقل از ر.و.ز.آ.ن.لا.ین)

گزارش واشنگتن پست از تمايلات ايراني ها - دوشنبه 7 بهمن 1387 [2009.01.26]

آزاده معاوني

در سفر اخيرم به تهران متوجه شدم که مغازۀ محلۀ قديمي ما در دروس بسته شده است. قديم ترها، تندروهايي که از اجناس فانتزي پشت ويترين خوششان نمي آمد، مهر ضداخلاقي به مغازه مي زدند و شايعه مي کردند که "صاحب مغازه صهيونيست" است. اما اين بار آنها مغازه را به آتش کشيدند - نه بخاطر اعتراض به مانکن هاي ملبس به جديدترين مد لباس، بلکه بخاطر اعتراض به کشتار و قتل عام مردم در نوار غزه. اگرچه سفر من با حملۀ اسرائيل به غزه مصادف شد، اما انتظار نداشتم اين درگيري در محلۀ قديمي ما نيز انعکاس داشته باشد.

هميشه مي ديدم که همسايه هاي قديمي ما نيز – که خيلي از آنها بسيار مذهبي بودند، اما نفرت خاصي از اسرائيل نداشتند – مثل اکثر ايرانيان از حمايت ايران از گروههاي مبارز مثل حماس و حزب الله ناراضي بودند. در بمباران لبنان توسط اسرائيل در سال 2006، من به همراه خانواده ام در ايران زندگي مي کردم. بخاطر مي آورم يک روز صبح مردم بيرون نانوايي محله که بطور غيرمنتظره بسته شده بود، جمع شدند. آنها مي گفتند دولت همۀ آرد کشور را به لبنان فرستاده است و سپس همگي با اظهار نارضايتي از مسئولين که مردم گرسنۀ خودشان را رها کرده اند، متفرق شدند. بعدا ً فهميديم که نانوايي تعميرات داشته است.

به همين خاطر اتفاق اين بار خيلي برايم عجيب بود. باورم نمي شود همسايگان قديمي ما ظرف دو سال اينقدر عوض شده باشند؛ موضوع هم فقط از اين قرار است که اين بار آنها را خيلي خوب پيچانده اند. واکنش آنها نشان دهندۀ اين است که دولت به سرعت پيام بحران غزه را گرفته است به گونه اي که غروب دومين روز حملۀ اسرائيل، آيت الله خامنه اي فتوي داد هر کس که در دفاع از مردم فلسطين کشته شود، شهيد است.

بنظر مي رسد پخش اخبار تأثيرگذار از مجروحان و کشته شدگان فلسطين در کنار فتواي خامنه اي بسياري از مردم را متقاعد کرده است که ايران بايد از جنگ فلسطين حمايت کند. چند روز پس از شروع جنگ غزه، در اتاق انتظار دکتر چشم پزشکم حرف هايي لبريز از احساسات شنيدم. يک جوان شهرستاني گفت، "وقت آن است که اسرائيل را سر جاش نشاند. اگر اعراب هم کمک بکنند، ما مي توانيم کار آنها را يکسره کنيم و آنچه را که به حق مال ماست، بدست آوريم." بقيه هم با حرف هاي او موافق بودند.

دولت احمدي نژاد همۀ توان خود را براي برانگيختن خشم مردم نسبت به حملۀ اسرائيل بکار بست تا نظرها را از شکست هاي متعدد دولت خود به جنگ معطوف دارد و اتفاقا ً اين اقدام کارگر هم بود. يک روز بعدازظهر، در مهماني شام در منزل يک استاد بانفوذ که با برخي از برجسته ترين سياستمداران کشور چاي مي نوشيد، شرکت کردم. او به من گفت، "اين تبليغات تلويزيوني باورنکردني است. آنها دارند سعي مي کنند جو تسخير يک سفارت يا يک ساختمان سازمان ملل، يا چيزي فاجعه بار شبيه آن را ايجاد کنند." بعدازظهر فردا تظاهرکنندگان بسيجي به مجتمع مسکوني سفارت انگليس هجوم بردند و تقريبا ً يک ساعت محل را به اشغال خود درآوردند. جوانان بسيجي با تحصن در فرودگاه مهرآباد تهران نيز خواستار رفتن به غزه شدند.

بنظر مي رسد اين قبيل اعتراضات مقامات را متقاعد کرده بود که در رويکرد خود مجددا ً تجديد نظر کنند. آنها مي خواستند مردم بقدري عصباني باشند که اقتصاد ويران خود را فراموش کنند، اما نه آنقدر عصباني که به ساختمان هاي ديپلماتيک حمله ور شوند و خواستار کشته شدن در غزه باشند. همزمان با ادامۀ جنگ در غزه، احمدي نژاد و متحدانش توانستند از اين درگيري بعنوان بهانه اي براي ساکت کردن منتقدان و رقباي خود استفاده کنند. دولت يک روزنامۀ ميانه رو را بخاطر انتشار بيانيه اي توسط يک گروه مخالف دانشجويي که از حماس انتقاد کرده بود و تهران را همدست جنايت هاي آن دانسته بود، تعطيل کرد. در واقع، هدف از کل ماجراي غزه معطوف داشتن نظر مردم به اين سو بود، نه به خطر انداختن نقش ايران در منطقه.

منبع: واشنگتن پست، 25 ژانويه