۱۳۸۴ دی ۷, چهارشنبه

دموکراسی ؟ تو جیب جا میشه ؟


امروز داشتم طبق معمول هر فرصتی که بدستم میاد ، سرزمین جاوید مهندس استاد بهرام مشیری رو نگاه می کردم ، اگرچه برای امثال من واقعاً این برنامه مضره ! اونم از نوع جانی ! چون بازم یادم میاد که در میان چه جماعتی از حیوانهای انسان نما ، و گاو و گوسفندهای انسان نمایی زندگی می کنم و کلاً بشر چقدر می تونه پست و حقیر و خوار بشه و شده ! و وطن بیچاره من چه بهشتی می تونست باشه و من چه انسان خوشبختی می تونستم باشم ! و چون متأسفانه تا به این سن که رسیدم نتونستم توانایی و قدرت "گوسفندایزیشن" رو در خودم ایجاد کنم ، اقلاً تا یکساعت بعد مطلقاً از نظر روحی روانی و تمرکز فکری از حیث انتفاع ساقطم ! موج عظیمی از حس بدبختی بهم هجوم میاره و دلم می خواد فقط یکی با یک جسم سنگین بزنه توی سر من که مغزم از کار بیفته و کمی استراحت کنه ! ه

در این برنامه داشت در مورد تأثیر دین خزعبل و ضدانسانی اسلام روی فلسفه زندگی انسان مسلمان و نوع دیدش به زندگی و مسخ و انقیاد ناشی از اون صحبت می کرد. اینکه این دین اصولاً انسان رو به موجودی عبد و برده و مقلد و پیرو و مسخ شده تبدیل می کنه ! یعنی اصلاً مبنای این دین تسلیم و بردگیه ! همون چیزی که آخوندها چنان همراه راه افتادن آب دهان ازش یاد می کنن که انگار بزرگترین افتخار دنیاست و یک سری جماعت گوسفند فاقد هیچ گونه کرامت و عزت و غرور و شخصیت هم برای پرکردن خلأهای خودشون باورشون میشه و ازش آویزون میشن ! در صورتیکه من به شخصه نه هیچ وقت تونستم پیرو کسی باشم ، بلکه گاهی با عقیده کسی ( اونم نه با خودش ، با فکرش ) موافق می شدم و می شم ، و نه اصلاً تونستم اینو تو ذهن خودم موجه کنم که خدای خالق من با دادن خرد و اختیار و اینهمه خصوصیت های ویژه به من که منو از حیوانات و نباتات برتر می کنه ، دلش بخواد که من برده بی چون چرای کسی باشم که "ادعا میکنه" ( کیه که بتونه ثابت کنه که طرف راست میگه ؟) که از طرف اون مسؤول اینه که منو ازبکاربردن خرد اعطا شده از طرف اون ، بی نیاز کنه و بهتر از خود من می دونه و بیشتر از خود من حق داره در مورد من تصمیم بگیره ! ه
اگر من بلد نیستم با کامپیوتر کار کنم و در جنگل هم زندگی می کنم ، هیچ دلیلی نداره که برم خودمو برده کسی کنم که چون کامپیوتر بلده پس از من داناتر حساب میشه و پس از من برتره !!! اونم وسط جنگل ! کامپیوتر بلد بودن اون به مفت نمیرزه و این فکر که اون حق داره بجای من برای من تصمیم بگیره ، مغلطه ای بیش نیست ! در دنیای مادی که علم عالم بالا کاربردی نداره ، عالمی که همه کارش فکر کردن به احکام زیر شکمه می خوام چیکار ؟ خوب خودم بلدم بهترش رو و مناسب ترش رو برای خودم وضع کنم . مگر نه اینکه علم چیزی نیست جز یک سری قرار داد که بشر برای خودش گذاشته که بتونه از طبیعت استفاده کنه ؟ حالا یک سریش رو از روی خود طبیعت کپی برداریش کرده ، مثل جاذبه جرمی ، یک سریش رو هم خودش با خودش قرارداد کرده مثل زبان یا دو دو تا چهار تا ! ه

می دونین من چی فکر می کنم ؟ من فکر می کنم که اتفاقاً آقایون دقیقاً می دونستن که برای برده کردن و تحت سلطه گرفتن بشر بدون هیچ دردسری چکار باید کرد ، فقط کافیه که با این باور عجینش کنی که خودش قادر به کاری نیست و نیازمنده ! اونوقته که از عیس مسیح گرفته تا چاه جمکران و جنازه امام زاده فلان آویزون می شه تا این نیاز ملجأ و دست اندازی رو که باهاش عجین شده ، برآورده کنه ! دینی میسازه به مزخرفی و شرارت اسلام ، که از اول تا آخر به پیروانش میگه که شما نمی تونید تصمیم بگیرید ، نه حق دارید و نه تواناییش رو دارید ، عقل شما ناقصه ، خطاکاره ، شروره ، خدا خودشو اسکل کرده که به شما عقل داده ، فقط به درد شمردن رکعت های آیین بردگی و یا تشخیص چی و راست برای یافتن جهت ابراز بردگی می خوره و نه بیشتر ! نمی تونسته شما رو طوری خلق کنه که مثلاً مثل گوساله تازه بدنیا اومده اولین لحظه بعداز تولد ناخودآگاه سعی کنید که بایستید ، حتماً باید برای استفاده های پیش پا افتاده ای مثل این ، مغزی چنین پیچیده با چنین قابلیتهای عجیبی براتون می ذاشته بعد بهتون می گفته ( اونم از طریق موجودات معیوبی مثل خودتون ) که اونی رو که بهت دادم ولش ، تو فقط بپا بجای دو بار اظهار خواری پیش من ، یهویی اشتباهی سه بار یا یه بار اینکارو نکنی که از دستت دلخور می شم قهر می کنم و وای بحالت می شه دراون صورت ! یا اینکه مثلاً هر کسی که دسترنج فعالیت زیرشکم اون ابلهی باشه که در یک غار از زور گرسنگی و نرسیدن ویتامین و قند به مغزش ، قاطی کرده و دچار اوهام شده ، از تو بهتر می فهمه و حتی حق داره که بجای من ( یا خودت ) تصمیم بگیره که تو باید بمیری یا زنده بمونی ! یا هر کثافت شارلاتانی که بیشتر مثل یک طوطی ظرفیت بالا ، خزعبلات و ترهات شارلاتان ها یا ابله های قبل از خودش رو حفظ کرده ، از خودت و من بیشتر بر تو حق داره و حق قضاوت حتی بر زنده بودن یا نبودن تو داره چه برسه به اینکه بگه چی بخور ، چی بپوش ، کجا زندگی کن ، کی بخواب ، کی خور ، کجا برو ، با کی بگرد و غیره ! ه

وقتی هم که یک نفر با فقدان حس کرامت و عزت نفس و توانایی و غرور و مسؤولیت بزرگ شد ، دیگه کار هر کسی نیست که بتونه راضیش کنه که یه کم هم بیاره و خودش فکر کنه و خودش گردن بگیره و خودشو دارای حق حساب کنه ! برعکسش هم البته تقریباً غیرممکنه ! یعنی کسی که ارزش و توانایی و حق خودش رو فهمید و باهاش بزرگ شد ، دیگه نمیشه گوسفندش کرد و گفت بگو بَــــــع ! ه

خصوصاً که هرچی مملکت اسلامی که می بینی ، درگیر دیکتاتوری و حماقت جمعیه ! اینکه می گم مملکت اسلامی یعنی مملکتی که درش به این دین خزعبل اسلام اجازه داده باشند که برای ملت تعیین تکلیف کنه ! الان در دنیا تنها کشوری که حکومت داره اما قانون اساسی نداره ، همین مهد تولد اسلام یعنی عربستان سعودیه ! تنها کشوری هم که اعمال قرون وسطی درش اجرا میشه ، همین ایران خودمونه که دیگه شور اسلام رو در آورده ! ه

تازه برعکس این خزعبلاتی هم که میگن این آخوندهای کثافت ، اصلاً هم اسلام دین صلح و برادری نبوده و عربها و غیرعربها هم اونو با جون و دل نپذیرفتن ! نشون به اون نشون که هم خود پیامبرش سال به دوازده ماه برای " حفظ و گشترش اسلام " در حال خون و خون ریزی بوده ، هم بعد از اون هر تخم وترکه خاک بر سرش که مجال حرف زدن بهشون داده شد ، خون ریخت و سربریدن ! تازه تا قبل از اون عربها هرچقدر هم با هم جنگ می کردند ، اقلاً فک و فامیل همو نمی کشتن و با غریبه ها می جنگیدن ، اما بعد از اسلام به برادر کشی و فامیل کشی و غیره هم افتادن چنان که در صفین و نهروان و کربلا می بینین ! حالا اون آخوند کثافت که میره سر منبر ، نمیگه که اونایی که تو صفین و نهروان و کربلاا همو کشتن ، با هم فامیل بودن ! چنان از خوارج و شمر و غیره حرف می زنه که انگار دشمنان بالفطره انسانیت بودن ! اصلاً هم نمیگه که اصلاً هم دنبال بسط اسلام خاک بر سر نبودن که می جنگیدن و دلشون هم به حال بشریت غافل نسوخته بوده ، بلکه به فکر غنیمت و کنیز بودن که می رفتن جنگ ، نشون به اون نشون که چه آبروریزی ها و دودستگی ها و دعواها و نهایتاً جنگهایی سر همین مسأله غینمت گرفتن و غنیمت تقسیم کردن که به بار نیومده در تاریخ اسلام ، از همون اولش تا زمان مرگ توله دوازدهمشون ! ه

وقتی تو یک مردمی رو با فکر ناتوانی و عدم کفایت و نقص عقل و حق نداشتن بزرگ کنی ، حداکثر کاری که از دستش بر میاد اینه که آرزو کنه که اربابش عوض بشه و مهربونتر بشه ! حتی دیگه به مغزش خطور هم نمی کنه که نیازی به ارباب و قیم و "چوپان" نداره ! حتی نمی تونه تصور نداشتن اینها رو در سر بگنجونه ! بجای اینکه تلاش کنه که خودش اختیارشو دست بگیره ، دست به دعا برمیداره که یک قدرت بالاتری چوپانشو عوض کنه ، یا اینکه سعی می کنه با ضجه و ناله و هرچه بدبخت تر و بیچاره تر یا خالص تر و وفادارتر نشون دادن خودش ، دل چوپانشو نرم کنه !!! هرچی که وضعش بدتر میشه ، بیشتر فکر می کنه که کم بندگی و خاکساری کرده !!! سفلگی و پستی و خواری تا چه حد ؟

به یک بنده خدایی می گفتم باید کاری کنیم که اینا بروند ، ازم می پرسید که "کی بیاد ؟ از کجا معلوم که از اینا بدتر نباشه ؟ کی بیاد که بهتر باشه ؟" ، طرف اصلاً گزینه کسی لازم نیست یا هیچکس یا خودمون ، در مغزش نمی گنجید !!! اکثر مردم اینطوریند! ملتی که تصور نکنه که می تونه دموکراسی داشته باشه ، نخواهد داشت ! هر چیزی رو که بخوای از کسی بگیری تضمینی ، کافیه اونو از تصورش خارج کنی ! انسان چیزی رو دنبالش میره ، و شاید براش بجنگه ، که تصور کنه ! واسه همینم بهشت آخوندا پر از غذا و حوریه ! شکم و زیرشکمه که در تصور گوسفند جماعت می گنجه نه بیتشر ! تا وقتی ما تصوری از دموکراسی ای که می خواهیم ، نداشته باشیم ، بهش نخواهیم رسید ! هزار سال یا ده هزار سال !!!

به همین دلیل این سؤال منه : ه

به صورت عینی و قابل لمس ، به نظر شما دموکراسی ما چه شکلی باید باشه ؟

یا به عبارت دیگه : ه

به نظر شما وقتی این حکومت ساقط بشه ، در دولت یا حکومت بعدی وضع عادی زندگی مردم چطور خواهد بود ؟ ( از همون روز اول رو منظورمه . ) ه
نظر خودمو در پست بعدی می گم!ه
«««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««


"It is an ironic habit of human beings to run faster when we have lost our way."
- Rollo May

۳ نظر:

ناشناس گفت...

آرام جان خوب نوشتی و نکته مهمی هم گفتی!ه
منم با این آدما زیاد برخورد کردم و بارها سعی کردم متقاعدشون کنم ولی انگار اصلاً توی مغزشون فرو نمیره!ه
انگار مسخ شدن همشون!ه
ولی من بازم کم نیاوردم و هر بار که بحث می شه بازم در این باره صحبت می کنم و از رو نمی رم !!!ه
بازم بنویس!ه

ساقی

تـــــرنـــٌــــم گفت...

مـن یه چـند روزی نبودم ! پـست هـات رو میـخـونم و دوباره مـیام ؛)ـ

تـــــرنـــٌــــم گفت...

هـمه مـا ادعـا داریم که بـدنـبال دمـوکـراسی هـسـتیم ولـی تـک تـک مـا شــاید حـتا تـعریف مـتفاوتـی ازش ارئه بـدیم و هـیچـکـدومـمـون هـم ذره ای حـاضر به عـقب نـشینی نـیسـتیم و...و..و
راسـتش ایـن روکه میـنویسـم اسـباب ناراحـتی اسـت امــا مـن از ایــرانی چـشـمـم آب نـمیخـوره که بـتونـه اون تـعادل لازم رو بـرای رسـیدن بـه دمـوکـراسـی بـدسـت بـیاره! مـهـمـترین چــیز اعـتمـاد به هـمـدیگه اسـت که تـوی مـاهـا بـدجـوری ریـشـه اش خـشـکـیده :(ـ
اگــر..اگــر ! روزی ایـن اعـتمـاد بـتونـه ریـشه بـزنـه بـعـد میـشه نـشـست و روی نکات مشـترک گـفـتگو کـرد؛ تا اونـزمـان فـقط هـرکـس مـیتـونه آرزوی خـودش رو از چـگونـگی اون روز بـیان کـنه و نـه یـک پیشـگوئـی که بـشه روش حـساب کـرد